از روز 19فروردین 90 که در سفر بیبازگشت صبا همراه او شدم، دیگر بهار
برایم رنگ دیگری دارد. آن روز که شتابان حوالی ساعت 9 صبح خودم را به صبا رساندم
و او را که پشت یک آمبولاتس عراقی خوابانده بودند صبور و آرام یافتم، ته دلم آرام
نبود
چی شده صبا؟
چیزی نیست یک تیر در پایم خورده است
داشت به من دلداری میداد.... ادامه
چی شده صبا؟
چیزی نیست یک تیر در پایم خورده است
داشت به من دلداری میداد.... ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر