يادآوري:
اين نوشته فصلي است از كتاب
«روزهاي راه راه». اين كتاب شامل خاطرات من از زندانهاي شاه است. بخشها و
فصلهايي از آن را قبلا منتشر كرده ام. به اميد اين كه توفيق پيدا كنم و
كتاب را سرجمع عرضه كنم.
بگذار تا مقابل روي تو بگذريم
دزديده در شمايل خوب تو بنگريم
«سعدي»
من هميشه فكر كردهام كسي كه
ميخواهد دربارة موسي(خياباني) چيزي بنويسد حتماً بايد شعر بگويد. بهاين
دليل ساده كه با يك شعر تمام نميشود. از نادر انسانهايي است كه
بالابلندتر از هر شعر، «شعرپذير» است.
انقلابيون بسيار زيادي وجود
داشتهاند. بيترديد انسانهاي والايي بودهاند. اما كسي كه نه فقط اهل شعر،
كه اهل درد باشد و موسي را ديده باشد، ميداند كه موسي، موساي ما چيز
ديگري است. و بهترين بيان شمايل سرو چمان مجاهدين همان است كه مسعود زبان
را «از وصف مقام و مرتبت والاي عقيدتي و سياسي و نظاميش عاجز » شمرد و سرود
اگر:«صخره بود، چه صخرة استواري بود و اگر كوه بود، چه كوه پايداري بود»... ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر