بر حسب
تصادف در زمستان سال ۶۰ در بند ۲ اوین بودم . خودم را پرت وانمود میکردم و
وارد مسایل نمیکردم ٫ زیرا نمیدانستم توان مقاومتم چقدر است ؟ ولی به
راحتی افراد را شناسایی کردم و مواظب گفته ها و اعمال خود بودم . معمولاُ
صبحانه یک تکه نان و مقدار خیلی کمی پنیر و برای نهار یک کاسه کوچک برنج و
دو عدد... ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر