ببخشيد! اگر از تيتر اين مقاله
گله داريد، به نويسندة شهير تركيه، «عزيز نسين» بگوييد! چرا كه اين تيتر،
مربوط به يكي از معروفترين داستانهاي اين نويسندة فقيد است.
داستان از آنجا شروع ميشود كه
در منطقه يي باستاني در كوههاي تركيه، آثار باستاني از زير زمين بيرون
كشيده ميشود. روستائيان هم، قطعه هاي آثار باستاني پيدا شده را، به
توريستهاي خارجي مي فروشند.
يك باستانشناس آمريكايي، به
همراه دوست ترك خود، براي خريد آثار باستاني، به اين منطقه ميرود.
باستانشناس كه در كار خود بسيار ورزيده است، قطعه هاي اصلي را از قطعه هاي
تقلبي به خوبي تشخيص ميدهد. در پايان يك روز خسته كننده، باستانشناس و
دوستش، قعطه يي مناسب پيدا نمي كنند.
هنگام بازگشت، كنار جاده، بركه
يي مي بينند. توقف كرده تا در زير تك درخت آنجا كمي بياسايند. همان موقع،
يك پيرمرد همراه با خري لاغر، سياه، شَل، كور، پير و مردني سر ميرسد.
باستانشناس كمي نگاه كرده، ناگاه از جا مي پرد. هنگاميكه دوستش علت را
ميپرسد، باستانشناس به زيلويي كثيف و بدبو، كه روي كمر خر بيچاره انداخته
شده، اشاره كرده و آرام ميگويد:[1]
- اين زيلو، مربوط به چند سدة پيشه و يك اثر باستاني گرانبهاست!
- خُب بِخَريم
- آره، اما همينطوري نميشه، اگه دهاتيه بفهمه كه ارزشمنده، طاقچه بالا ميذاره و قيمت رو بالا ميبره
- چكار كنيم؟...ادامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر