۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

دلنوشته‌ای از پریا، دختر زندانی سیاسی صالح کهندل




پدرم بهار نزدیک است!....بهاری پوشالی که سالی یک بار از خواب بیدار میشود!
بهاری تکراری که تنها جلوه اش چند گل تکراری و حرفا و سنت های فراموش شده است!
بهاری که بوی تکرار میدهد....بهاری که تنها نشانه اش ماهی کوچک و اسیر در تنگی شیشه ای و غمگین است...ادامه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر